جدول جو
جدول جو

معنی علی ازجی - جستجوی لغت در جدول جو

علی ازجی
(عَ یِ اَ زَ)
ابن محمد بن علی ازجی ضریر، مکنّی به ابوالحسن. مفسر بود و در سال 445 هجری قمری درگذشت. او راست: مجمع البحرین فی تفسیرالقرآن. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1599. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 688)
ابن محمد بن حبشی ازجی. وی از استادان یوسف بن خلیل بود و نزد ابوسعد بغدادی تلمذ کرد. (از تاج العروس: حبش)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علم ازلی
تصویر علم ازلی
علم الهی، علم غیب
فرهنگ فارسی عمید
(عَ یِ یَ)
ابن احمد بن علی بن بندار یزدی حنفی. مکنی به ابوالقاسم. فقیه بود و در سال 386 هجری قمری متولد شد و در 474 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح الجامع الصغیر شیبانی، در فروع فقه حنفی. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 562 و هدیه العارفین ج 1 ص 692 و الفوائد البهیه ص 119)
ابن محمدعلی حسینی میبدی یزدی. وی لغوی و ساکن کرمانشاه بود و درسال 1313 هجری قمری درگذشت. او راست: بدیع اللغه فی اللغات المولده. (از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 24)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ؟)
ابن علی عزی مالکی. او راست: قرهالعیون علی الجوهر المکنون فی البلاغه، که در سال 981 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 225 و هدیه العارفین ج 1 ص 748)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ غَزْ زی)
ابن سالم بن عبدالناصر غزی شافعی. وی ادیب بود و در نظم سخن نیز دست داشت در قدس تحصیل کرد، و در سال 747 هجری قمری درگذشت. او راست: تخمیس البرده. (از معجم المؤلفین از الدررالکامنۀ ابن حجر ج 3 ص 51)
ابن عثمان غزی دمشقی حنفی. ملقب به شرف الدین. وی فقیه بود و در سال 799هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الجواهروالدر. 2- القواعد، در فروع فقه. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 148)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن محمد برجی جذامی. مقری بود از مردم ’برجه’ و آن شهری است در مغرب. (از تاج العروس) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ)
ابن زید بن محمد بن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بیهقی و ظهیرالدین (ابوالحسن علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ؟)
ابن محمد بن عبدالله افزری. طبیب و صرفی بود و در سال 815 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- شرح التصریف زنجانی. 2- مختصر فی الطب. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1625. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 728)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اُ مَ)
ابن طاهر بن معوضه بن تاج الدین قرشی اموی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن. رجوع به علی طاهری (ابن طاهر...) شود
ابن عبدالله بن خالد بن یزید بن معاویه بن ابی سفیان اموی سفیانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سفیانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ رَ)
ابن ابی بکر بن خلیفۀ همدانی الاصل حسینی یمانی شافعی، مشهور به ابن ازرق و ملقّب به موفق الدین و نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. نام او در بهجهالناظرین به صورت ’علی بن احمد ازرق’ آمده است. وی فقیه و عالم فرایض و ریاضی دان بود. فقه را در شهر ابیات حسین آموخت و به زبید کوچ کرد و در آنجا به تصنیف و تدریس پرداخت. سپس به مکه رفت و نزد فقیه یافعی تلمذ کرد. او در سال 809 هجری قمری در سن هشتادسالگی در ابیات حسین درگذشت. او راست: 1- بغیهالخائض فی شرح الفرائض. 2- التحقیق الوافی بالایضاح الشافی، در حدود سه کتاب. 3- مختصر المهمات اسنوی. 4- نفائس الاحکام. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 1965. هدیهالعارفین. ج 1 ص 698. ایضاح المکنون ج 1 ص 268. الضوءاللامع سخاوی ج 5 ص 200. بهجهالناظرین غزی ص 136)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ هََ)
ابن عبدالله بن علی نطوبسی قاهری ازهری ضریر مالکی سنهوری، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سنهوری شود
ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی، مشهور به سیدفرضی و ملقّب به نورالدین. رجوع به علی فرضی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ سَ)
ابن حمزه بن عبدالله اسدی کوفی، مشهور به کسائی و مکنّی به ابوالحسن. مقری و تجویددان و لغوی و نحوی و شاعر. رجوع به کسائی شود
ابن داوودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جبارۀ زبیری قرشی اسدی، ملقّب به نجم الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی زبیری شود
ابن دبیس بن صدقه بن منصور اسدی مزیدی. آخرین تن از حکام بنی مزید در حله. رجوع به علی مزیدی (ابن دبیس بن...) شود
ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی میثمی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن عبدالرحمان بن خطاب مغربی مصری ناجی شافعی. ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن. لقب او را ’باجی’ نیز گفته اند. رجوع به علی باجی (ابن محمد بن عبدالرحمان بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُ زَ)
ابن فضل مزنی نحوی. مکنی به ابوالحسن. وی در عهد خویش از دانشمندان بزرگ بود که مردم از اطراف برای کسب دانش به سوی او روی می آوردند. او را تصنیفات مفیدی در نحو و صرف است و نیز کتابی در علم ’بسم الله الرحمان الرحیم’ دارد که آن را ’بسمله’ نامیده است. (از معجم الادباء چ قاهره ج 14 ص 98 و چ مارگلیوث ج 5 ص 294)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ)
ابن ظافربن حسین ازدی مصری مالکی، ملقّب به جمال الدین و مکنّی به ابوالحسن. فقیه و اصولی و متکلم و مورخ و اخباری و ادیب و سیاستمدار بود و در نظم سخن نیز دست داشت. وی در سال 565 یا 567 هجری قمری متولد شد و مدتی سمت وزارت الملک الاشرف موسی بن الملک العادل را به عهده داشت. سپس وزارت را فروگذاشت و به مصر بازگشت و در آنجا در سال 613 یا 623 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اخبارالشجعان. 2- اساس السیاسه. 3- بدایعالبدایه فیمن قال شعراً علی البدیهه. 4- الدول المنقطعه، در حدود 4 مجلد. 5- غرائب التنبیهات. و نیز او را اشعاری است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 113). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: سیرالنبلاء ذهبی ج 13 ص 131. الوافی صفدی ج 12 ص 77. فهرس المؤلفین. معجم الادباء ج 13 ص 264. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 51. کشف الظنون ص 74 و سایر صفحات. ایضاح المکنون ج 1 ص 42 و ج 2 ص 562. فهرس الخدیویه ج 4 ص 210. فهرس المخطوطات المصورۀ سید ج 2 ص 63. هدیهالعارفین ج 1 ص 706. و نیز رجوع به ابن ظافر ازدی شود
ابن عبدالله بن علی بن محمد بن یوسف بن سلیمان بن عمر ازدی، مشهور به ابن استجی. عالم و ادیب و شاعر (377- 455 هجری قمری) او را تصانیف بسیاری است. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 92. الصلۀ ابن بشکوال ج 1 ص 408 و لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 240)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ طَ)
ابن عبدالرحمان بن تمیم طنجی مکناسی. فقیه و حافظ و عالم فرایض بود و در سال 734 هجری قمری درگذشت. او راست: تقیید علی المدونه. (از معجم المؤلفین از اخبار مکناس ابن زیدان ج 5 ص 452)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خُ)
ابن روزبهان بن محمد خنجی، ملقّب به زین الدین. عالم و جامع علوم منقول و معقول بود. وی در ماه صفر سال 707 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اجوبه ایرادات علی کتاب المحصول. 2- شرح المنهاج بیضاوی. 3- الشکوک علی الکافیه، در نحو. 4- المعتبر فی شرح المختصر ابن حاجب. 5- النهایه فی شرح الغایه. (از معجم المؤلفین بنقل از شدالازار شیرازی ص 212)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد رازی، ملقب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن. متکلم و شاعر قرن ششم هجری بود. او راست: 1- دقائق الحقایق. 2- مسائل فی المعدوم والاحوال. 3- مناظرات و نیز اشعاری دارد. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 79. فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 323. تذکرهالمتبحرین ص 489)
ابن بندار رازی حنفی، مکنّی به ابوالقاسم. متوفی در سال 474 هجری قمری او راست: شرح الجامع الصغیر فی الفروع، محمد بن حسن شیبانی. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ج 1 ص 563)
متوفی در سال 686 هجری قمری او راست: تهذیب الاسماء و اللغات. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 92)
ابن محمود بن محمد بن مسعود بن محمود بن محمد بن محمد بن محمد بن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی، مشهور به مصنفک و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مصنفک شود
ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی، مکنّی به ابومجاهد. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن...) و علی (ابن مجاهدبن مسلم...) شود
لغت نامه دهخدا
علی بن عبدالعزیز مکنی به ابوالحسن بن زیاده الله بن ابی مضر (فرزند ابومروان بن زیاده الله است. مؤلف المغرب بنقل از حجاری در المسهب گوید: ابوالحسن علی تواناترین شاعر این خاندان بوده و از اشعار او است:
لاتسفنی الا بکأس اذا
شربتها تملک عقلی جمیع
و زادک الله سروراً اذا
سقیتنی بالجام او بالقطیع
لاتوقع الخمر الی مدّه
اولی و احلی من زمان الربیع.
و نیز از اشعار جالب او است:
یا سالباً عاشقیه
و عاشق کل تیه
و من مدامی و نقلی
من وجنتیه و فیه
هلا جزیت فؤادی
ببعض ما لک فیه.
(المغرب فی حلی المغرب ج 1 ص 93)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن اسحاق بن خلف زاهی بغدادی. مکنی به ابوالقاسم. شاعر بود و در ابتدای دهۀ سوم ماه صفر سال 308 یا318 هجری قمری متولد شد. و در ابتدای دهۀ سوم ماه جمادی الاّخره سال 352 هجری قمری درگذشت و در مقابر قریش (کاظمین فعلی) دفن شد. وی سیف الدوله بن حمدان را مدح گفته است. و او را دیوان شعری است در چهار جلد که غالب اشعار آن در مدح اهل بیت است زیرا او از کسانی بودکه علناً شروع به مدح اهل بیت کردند. زاهی منسوب به ’زاه’ است که قریه ای است به نیشابور. (از معجم المؤلفین از الوافی صفدی ج 12 ص 2 و اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 65 و فوائد الرضویه ج 1 ص 274 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 680) (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 399 از ابن خلکان ج 1 ص 355 و کشف الظنون حاجی خلیفه ج 2 ص 93 و تاریخ بغداد ج 11 ص 350 و ریحانه الادب و مجالس المؤمنین ص 228). و نیز رجوع به زاهی (علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن حسن بن علی بن سلیمان بن احمد آل حاجی بلادی قطیفی بحرانی. مورخ و متکلم بودو در نظم سخن نیز دست داشت. وی ساکن قطیف بود و در حدود سال 1269 هجری قمری متولد شد و در یازدهم جمادی الاولای 1340 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- انوار البدرین فی علماء الاحساء و القطیف و البحرین. 2- الحق الواضح فی ترجمه العبدالصالح، که منظور احمد بن صالح ستری بحرانی است. 3- ریاض الاتقیاء الورعین فی شرح الاربعین. 4- منظومه التوحید. 5- منظومه موالیدالائمه علیهم السلام. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 41ص 114) (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 309)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
علی بن حسن او راست: ’العقوداللؤلؤیه فی تاریخ الدوله الرسولیه’ و این تاریخ حاوی شرح پادشاهانی است بر بلاد یمن که از اواخر قرن ششم هجری حکم رانده جزء اول آن در مطبعۀ هلال با نفقۀ گیب به سال 1911 میلادی و جزء ثانی آن به سال 1918 میلادی چاپ شد. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ رَ)
ابن خلیفه بن یونس بن ابی القاسم بن خلیفۀ خزرجی، مشهور به ابن ابی اصیبعه و ملقّب به رشیدالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی (ابن خلیفهبن...) و ابن ابی اصیبعه شود
ابن ابی بکر بن علی بن ابی بکر بن عمر بن احمد بن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی شافعی، مشهور به ابن جمال مصری. رجوع به علی مکی شود
ابن حسن بن ابی بکر بن حسن بن علی خزرجی زبیدی یمنی، مشهور به ابن وهاس و ملقّب به موفق الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی یمنی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِخَ رَ)
ابن عبدالکافی بن علی بن تمام بن یوسف بن موسی بن تمام انصاری خزرجی سبکی شافعی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سبکی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَ زَ)
ابن منصور بن مضرس بن قیس غنوی جزری مشهور به ابن غدیر. وی شاعر و سوارکار و اهل الجزیره بود. او در عهد عبدالملک بن مروان میزیست و شعری درباره ف تنه زبیر دارد. وفات وی در سال 80 هجری قمری بوده. (از الاعلام زرکلی بنقل از سمطاللالی ص 799. آمدی ص 164. مرزبانی ص 280)
ابن محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی موصلی، مشهور به ابن اثیر جزری و ملقّب به عزالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن اثیر و نیز به علی (ابن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ جَ ل ل)
ابن منصور بن عبیدالله خطیبیی اصفهانی بغدادی مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی. رجوع به علی خطیبی شود
لغت نامه دهخدا